سفارش تبلیغ
صبا ویژن

افتخار تاریخ

 

این ها و نامه های دیگری با این مضمون از او، نشانگر اعتقاد والای او به مذهبش می باشد، چنانچه اشاره به نماز، روزه و رفتن به روضه سید الشهداء و...‏ کرده است ،افزون بر ویژگی های دینی، منش رفتاری و ویژگی های اخلاقی هر فرد، ساخته دوران پرفراز و نشیب زندگی اوست. خانواده ای که در آن تولد یافته است، دوستانی که هم بازی اش بوده اند، معلمانی که تربیتش کرده و مردمانی که با او سروکار داشته اند، همگی بر شخصیت انسان اثرگذارند.

امیر از نگاه بیگانگان

منشی سفارت انگلیس در تهران، شخصیت امیر و کردارش را چنین توصیف می کند:" ...امیر نظام به کلی فراتر از آن بود که کسی بتواند او را به رشوه بفریبد. روزها و هفته ها می گذشت که از بام تا شام کار می کرد و نصیب خود را همان وظیفه مقدس می دانست. دشواری ها و نیرنگ ها نیز او را از کار، سست و دل سرد نمی ساخت. اگر امیر نظام در همه نقشه هایش کام یاب نگردید، کاستی از دانایی و نیروی کارش نبود؛ تقصیر از آنان بود که در یاری او کوتاهی کردند".

یکی از مستشاران انگلیسی می گوید: "از خصلت های ناپسند ایرانیان، "مداخل" است. این واژه به گوش ایرانیان بسیار خوشایند است. مأموران دولت تنها با مداخل خوش حال می شوند. مقرری آنان، چندان مورد توجه نیست و تنها مداخل یک شغل است که تمام حواس آنان را به طرف خود جلب می کند... میرزا تقی خان، کسی نبود که اسم مداخل و رشوه پیش او برده شود. این مرد بی طمع، تمام اصول و رشته های ناپسند را برهم زد و از بین برد و ارتکاب آن را به کلی ممنوع کرد".

توطئه انگلیسی ها

سفیر انگلستان چندین بار به امیر پیشنهاد رشوه داده بود، ولی امیر، هیچ کدام را نپذیرفت و همین موضوع، خشم سفیر را برانگیخت. سفیر بارها گفته بود: "پول هایی که برای رشوه به امیر پیشنهاد کردند و ایشان نپذیرفت، صرف کشتن وی کردند." سرانجام نیز دسیسه های انگلیس و جیره بگیرانش در دربار، بزرگ مردی را به کام مرگ فرستاد که شهادتش، مُهر ننگی بر پیشانی دشمنان زد و زندگی اش، سند افتخاری شد در دستان ملت.

عد وابستگی به بیگانه

ایران، سال های فراوانی را به یاد دارد که بیگانگان به سرمایه های ملی آن دست اندازی و در سرنوشت ایرانیان دخالت می کردند. دوران قاجارها نیز با زورگویی های انگلستان و روسیه همراه بود. میرزا تقی خان امیرکبیر از مخالفان گسترش نفوذ تاراج گرانه بیگانگان در ایران بود. او حامی استقلال ملی بود و در برابر خواسته های نابجای بیگانگان، سرسختانه مقاومت می کرد. ازاین رو، می کوشید از دادن هرگونه امتیازی به این کشورها پرهیز شود.

ایجاد رابطه با کشورهایی همچون اتریش، ایالات متحده، فرانسه و آلمان، سیاست دیگری برای محدود کردن وابستگی به دو دولت انگلستان و روسیه بود. یکی از نمایندگان انگلیس می گوید: "سعی من و کوشش نماینده روسیه و تلاش مشترک ما، همگی باطل است. کسی نمی تواند میرزا تقی خان را از تصمیمش بازدارد".

تلاش برای سربلندی کشور

میرزا تقی خان امیر کبیر مدت 3 سال و دو ماه و بیست وهشت روز صدر اعظم ناصر الدین شاه قاجار را برعهده داشت و در همین مدت توانست منشا خدمات فراوانی برای کشور شود.اقدامات امیرکبیر مخالفت‌های فراوانی را از بیرون و حتی درون دربار به دنبال داشت اما امیرکبیر بی توجه به مخالفت‌ها به تغییرات زیر بنایی واساسی برای پیشبرد کشور پرداخت. ناظم الاسلام کرمانی معتقد است که "امیرکبیر یکی از کسانی بود که سبب شد مردم ایران در راه تمدن قدم گذارند".


 

منشی سفارت انگلیس در تهران، شخصیت امیر و کردارش را چنین توصیف می کند:" ...امیر نظام به کلی فراتر از آن بود که کسی بتواند او را به رشوه بفریبد. روزها و هفته ها می گذشت که از بام تا شام کار می کرد و نصیب خود را همان وظیفه مقدس می دانست. دشواری ها و نیرنگ ها نیز او را از کار، سست و دل سرد نمی ساخت. اگر امیر نظام در همه نقشه هایش کام یاب نگردید، کاستی از دانایی و نیروی کارش نبود؛ تقصیر از آنان بود که در یاری او کوتاهی کردند".

یکی از مستشاران انگلیسی می گوید: "از خصلت های ناپسند ایرانیان، "مداخل" است. این واژه به گوش ایرانیان بسیار خوشایند است. مأموران دولت تنها با مداخل خوش حال می شوند. مقرری آنان، چندان مورد توجه نیست و تنها مداخل یک شغل است که تمام حواس آنان را به طرف خود جلب می کند... میرزا تقی خان، کسی نبود که اسم مداخل و رشوه پیش او برده شود. این مرد بی طمع، تمام اصول و رشته های ناپسند را برهم زد و از بین برد و ارتکاب آن را به کلی ممنوع کرد".

توطئه انگلیسی ها

سفیر انگلستان چندین بار به امیر پیشنهاد رشوه داده بود، ولی امیر، هیچ کدام را نپذیرفت و همین موضوع، خشم سفیر را برانگیخت. سفیر بارها گفته بود: "پول هایی که برای رشوه به امیر پیشنهاد کردند و ایشان نپذیرفت، صرف کشتن وی کردند." سرانجام نیز دسیسه های انگلیس و جیره بگیرانش در دربار، بزرگ مردی را به کام مرگ فرستاد که شهادتش، مُهر ننگی بر پیشانی دشمنان زد و زندگی اش، سند افتخاری شد در دستان ملت.

عد وابستگی به بیگانه

ایران، سال های فراوانی را به یاد دارد که بیگانگان به سرمایه های ملی آن دست اندازی و در سرنوشت ایرانیان دخالت می کردند. دوران قاجارها نیز با زورگویی های انگلستان و روسیه همراه بود. میرزا تقی خان امیرکبیر از مخالفان گسترش نفوذ تاراج گرانه بیگانگان در ایران بود. او حامی استقلال ملی بود و در برابر خواسته های نابجای بیگانگان، سرسختانه مقاومت می کرد. ازاین رو، می کوشید از دادن هرگونه امتیازی به این کشورها پرهیز شود.

ایجاد رابطه با کشورهایی همچون اتریش، ایالات متحده، فرانسه و آلمان، سیاست دیگری برای محدود کردن وابستگی به دو دولت انگلستان و روسیه بود. یکی از نمایندگان انگلیس می گوید: "سعی من و کوشش نماینده روسیه و تلاش مشترک ما، همگی باطل است. کسی نمی تواند میرزا تقی خان را از تصمیمش بازدارد".

تلاش برای سربلندی کشور

میرزا تقی خان امیر کبیر مدت 3 سال و دو ماه و بیست وهشت روز صدر اعظم ناصر الدین شاه قاجار را برعهده داشت و در همین مدت توانست منشا خدمات فراوانی برای کشور شود.اقدامات امیرکبیر مخالفت‌های فراوانی را از بیرون و حتی درون دربار به دنبال داشت اما امیرکبیر بی توجه به مخالفت‌ها به تغییرات زیر بنایی واساسی برای پیشبرد کشور پرداخت. ناظم الاسلام کرمانی معتقد است که "امیرکبیر یکی از کسانی بود که سبب شد مردم ایران در راه تمدن قدم گذارند".

توصیفات امام(ره) و مقام معظم رهبری از امیرکبیر

" سال بدى بود براى اینکه مفتضح شد هیئت حاکمه؛ مفتضح شد دستگاه جبار؛ و ما نمىخواستیم. ما نمىخواهیم که مملکت ما در خارج معرفى بشود که همچو عناصر خبیثى سرِکارند؛ ما نمىخواستیم این را. ما مىخواهیم که مملکت ما از آن نقطه اولىاش تا آن آخرش، جورى باشند، طورى سلوک بکنند که مایه افتخار یک مملکتى باشد. بگویند آقا، ما امیرکبیر داریم ..."(بخشی از بیانات حضرت امام(ره) علیه رژیم ستمشاهی در مسجد اعظم قم، در تاریخ 12 اردیبهشت سال 1342 )


 

 

مرحوم حاجی ابراهیم خان صدیق الممالک کاشی، لله مرحوم صدیق الدوله فرزند اکبرشاهزاده ظل السلطان، – مسعودمیرزا- حکایت می فرمودکه من با جمعی از بزرگان خدام شاهزاده و بسط مال حکومت او مسرتی سرشار داشتیم و به سخنان هزل و مطایبه خود را سرگرم نموده و در بساط انبساط مشغول عیش و نشاط بودیم و اتفاقاً فقیری پیر پیدا شده سؤال نمود و عیدی خواست. ما هر یک مقداری شاهی سفید به او دادیم. چون شست خویش را پر از سیم دیده نسیم مسرتی بر خاطر هوی وزیده و با بشاشتی تمام گفت سرگذشتی دارم که قابل استماع است، اگر اجازت دهید عرض کنم. خوشروئی و چرب زبانی او ما را بر آن داشت که اجازتش دادیم. گفت در تاریخی که چراغعلی خان زنگنه از طرف امیرنظام به حکومت این ولایت منسوب بود و تمام اشرار این شهر را سرکوب نموده و اهالی به نعمت امنیت نایل شدند، من به سن 24سالگی بودم و بجز مادر و عیال کسی را نداشتم و به صنعت دواتگری معیشت خود را می گذرانیدم.

Memory of Amir Kabirabir

یک روز فراشی از طرف حکومت به بازار ما بیامد و تمام دواتگران را که بیش از چهل نفر بودند بدارالحکومه برد و به حاکم حضور ما را در آنجا عرض نمود. حاکم همه را نزدیک خواسته و پرسید کدام یک از شما در صنعت دواتگری از سایر استادتر و کاملتر است؟ ما با هم مدتی به مشاوره مذاکره نمودیم تا استادی دو نفر از ما مسلم و منتخب شد و امتیاز ایشانرا همه اعتراف نمودند و یکی از آن دو نفر من بودم. حاکم فرمود شما دو نفر به تالار بیایید و سایرین مرخصند که پی کار خود بروند. و چون به تالار رفتیم بعضی مسائل از ما بپرسید. آنگاه مرانگاه داشته دیگری را مرخص نموده و به من فرمود که اتابک اعظم امیرنظام ترا در طهران خواسته و می باید همین ساعت سفر کنی و مکتوبی بمن داد که به امیرنظام برسانم. من عرض کردم اطاعت می کنم اما باید به خانه بروم و زندگی مادر و عیالم را در غیاب خود ترتیب بدهم. فرمود مخارج بازماندگان ترا خود می رسانم و شما از همین جا باید حرکت کنید و بجائی نروید. سپس پنج اشرفی زر مسکوک برای مصارف راه به من داد و یک نفر را امر کرد که مرکوبی اجاره کرده و مرا سوار نموده بدون تأمل از شهر خارج نماید و چون بدارالخلافه رسیدم بدیوانخانه سلطنتی رفتم و مکتوب حاکم را به توسط یکی از ملازمان به امیرنظام رسانیدم. طولی نکشید که مرا در مجلس خویش بخواست و چون ابهت و همینه و احتشام مجلس مبهوتم کرده و هراسناکم نموده بود، امیرنظام ملتفت حالم شده و به خوشروئی و ملاطفت با من آغاز سخن کرده و در پیش روی خود را مرا بنشانید و ساعتی با سایرین خود را مشغول داشت تا حالت طبیعی کمن بجای آمده و هراسم باستیناس مبدل شد .

آنگاه بخادمی فرمود که آن سماور را بیاور. تا آن زمان سماور ندیده و اسم آنرا نیزنشنیده بودم و معلوم شده که غالب حضار چون من بی خبر از سماور بودند. پس مجمعه بزرگی مابین من و امیرنظام بگذاشتند و سماوری متوسط الجثه در آن جای دادند و منقلی پر از آتش و ظرف آبی بیاوردند. امیرنظام بدست خویش سماور را آب و آتش بنمود و تمام اجزاء سماور و خواص آنها را از دودکش و شیر و بادگیر و غیرها بیان فرمود، و چون آب بجوش آمد مقداریرا از شیر بدفعات خارج نمود سپس امر فرمود تا سماور را از آب و آتش خالی کردند و خشک نمود بیاوردند و بمن داد تا کاملاً داخل و خارج و اعالی و اسافل آنرا با تأنی تمام بدیدم و ترتیب ساختن آنرا در خاطر خویش مرتب نمودم. پس از آن فرمود می توانی سماوری مانند آن بسازی تا عموم ایرانیان از چنین متاعی محروم نمانند و محتاج به طلب آن از ممالک خارجه نباشند؟ عرض کردم بلی می سازم. گفت هرگاه نظیر آنرا بسازی امتیاز آنرا که نیکو سرمایه و ثروتی است بتو می دهم و چند اشرفی طلا به من داد تا در تهیه آن بکار برم. و سماور را برداشته به بازار آمدم و دکان عم خویش که از این پیش به طهران آمده و مشغول دواتگری بود پیدا کردم، و در آنجا تا یک هفته سماوری که از هر جهت مطابق با اصل بود بساختم و هر دو را در بغل گرفته به خانه امیر نظام رفتم و بنظر وی رسانیدم. و بدقت هر دو را بدید و با هم بسنجید و آفرینها گفت و تحسینها نمود و مسرتی هر چه تمامتر حاصل فرمود و امر کرد که هر دو را به دکان عودت دهم و روز دیگر در ساعتی معین هر دو را برداشته به دیوانخانه حاضر شوم، و دستور داد که چون حاضر شدی بر در اطاق که با من روبرو می شوی چند دقیقه ساکت بایست، پس از آن با صدائی رسا مرا مخاطب ساخته بگوی ای وزیر ایران با صنعتگران و کارگران ممملکت میخواهی این قسم رفتار کنی که مدتی من با هزار امید بایستم و تو ملتفت من نشوی؟ من گفتم جرأت چنین جسارتی مرا نیست امیر نگاهی مهیب به من کرده فرمود دستور تو همین است که گفتم. من بشدت مرعوب و مضطرب شده و باشاره او برخاستم و سماورها را برداشتم و برفتم. و روز دیگر که در موقع مذکور حضور یافتم، مرا بدید و خود را به ملاحظه مکتوبی مشغول داشت تا من پس از تأملی خطابه خویش را خواندم وزیر نیز با آنکه جمعی کثیر از اعیان و اشراف در آنجا بودند، از جای برخاست و عذرها خواست و تا نصفه اطاق برای گرفتن و دیدن سماور پیش آمد و هر دو را بگرفت و به حاضرین نیز نشان می داد و تشخیص کار ایران را از صنعت روس از ایشان می خواست و غالب امتیاز نمی دادند. تا خود علامت کار خویش را به ایشان نمودم و امتحان آب و آتش کردن آنرا دادم. آنگاه امیر نظام با ملاطفتی تمام پرسید که مزد و قیمت مواد سماور شما به چه مبلغی تمام شده است؟

عرض کردم سه تومان. آنگاه یکی از کتاب و منشیان خود را مخاطب ساخته و فرمود فرمان امتیاز سماور سازی را به نام این استاد رقم کنید که تا پانزده سال در تمام مملکت محروسه ایران مخصوص اوست و احدی بدون اجازه و رضایت او حق ساختن ندارد، و می باید یک دستگاه را از سه تومان و نیم بیشتر نفروشد. و نیز نامه ای به حاکم اصفهان بنگارید که هر محل مناسبی را این استاد معین کند خریداری کنید و به هر قسم که بخواهد عمارت نمایید و به وی بسپارید که کارخانه سماورسازی باشد، و هر مبلغی که به جهت فراهم نمودن آلات و ادوات دواتگری لازم باشد به او بدهید و به خرج دیوان اعلی منظور دارید.

و بالجمله روزانه دیگر فرمان شاهی و رقمی که به عنوان حاکم بود با مخارج راه مرحمت فرموده روانه وطنم داشت. و چون به اصفهان رسیدم و نامه امیر را به حاکم دادم یک نفر با من بفرستاد و زمینی که اختیار نمودم بخرید و به دستور من چند اتاق در آنجا بنا کرد که در هر یک، یکی از کارهای سماور را از چکش کاری و ریخته گری و پرداخت و چرخکاری و غیرها انجام نمایند. و نیز برای خریداری آلت دواتگری و قیمت برنج هر قدر که لازم بود بخرید و بداد و تمام مخارج عمارت از عرصه زمین و اعیان و آلات دواتگری و سایر ملزومات بالغ به دویست تومان شد و از من قبض رسید بگرفتند که به خرج دیوان بیاورند.

و من با شوقی بی اندازه و مسرتی سرشار مشغول کار شده و چند نفر از دواتگران را در کارخانه وارد کرده و تهیه یک صد دستگاه سماور را نمودیم. و چون تمام اجزاء سماورها از لوله و پایه و آتش خانه و دسته و شیر و بقیه اجزا آماده و مهیا شدند و موقع آن رسید که اجزاء هر یک را بهم وصل کرده و شروع به فروش آنها نماییم و از امتیازی که دولت علیه ایران به من داده متمتع و برخوردار گردیم، که دو نفر فراش قرمز پوش از طرف حاکم اصفهان وارد کارخانه شدند و قبض دویست تومان مرا با حکمی ارائه دادند که مفاد آن گرفتن دویست تومان از من بود. گفتم این چه اشتباهی است که واقع شده و چه ظلمی است که روا داشته اند. من فرمان دولتی و حکم امیر کبیر را دارم که این وجوه را دولت مرحمت فرموده است. ایشان سخن را در دهان من شکسته و مشتهای گران حواله سر و گردن من نموده، از شناسایی امیر نظام تجاهل کرده و به او سقطها گفتند و دشنامها دادند. فهمیدم که کار دگرگون شده و امیر نظام از میان رفته است.

منبع:

نامه های امیر کبیر به انضمام نوادر الامیر، تصحیح و تدوین از سید علی آل داود، صفحات 306 و 307.

نامه های امیر کبیر به انضمام نوادر الامیر، تصحیح و تدوین از سید علی آل داود، صفحات 308 تا 311.


  امیرکبیر: سدی در مقابل بهائیت

امیرکبیر: سدی در مقابل بهائیت



پایگاه خبری فرقه: محمدتقی فراهانی ملقب به امیرکبیر از رجال سیاسی مهم و شناخته شده در عصر قاجار می باشد. وی از جمله افرادی بود که توانست به واسطه هوش، ذکاوت و توانایی سیاسی مورد توجه ناصرالدین شاه قرار گرفته و از سوی وی به منصب صدراعظمی منصوب گردد. البته انتصاب به این سمت، مرهون عوامل دیگری چون آشنایی و نزدیکی شاه به امیر نیز بود که به دوران ولیعهدی ناصرالدین شاه بازمی گشت. این نزدیکی باعث شده بود تا ناصرالدین شاه به واسطه برخورداری امیر از برخی ویژگیهای خاص او را گزینه مناسبی جهت صدارت بداند. با این توضیحات به برخی از این دلایل و ویژگیها که تا حدی متأثر از شرایط سیاسی و اجتماعی آن دوران نیز بود پرداخته می شود.

محمدتقی فراهانی از کودکی تا صدارت
محمد تقــی فراهانی، در سال 1222 ه.ق در شهر هزاوه فراهان دیده به جهان گشود. وی بخشی از دوران کودکی خود را در خانواده قائم مقام سپری کرد. امیر، از همان زمان، آثار هوش و ذکاوت خود را به نمایش گذاشت و همین موضوع باعث توجه قائم مقام نسبت به او گردید. از این رو قائم مقام تلاش کرد تا از همان دوران، امور سیاست را به او آموخته و او را با دنیای سیاست و ملازمات آن آشنا سازد. امیر بعد از مدتی به فعالیتهای متعددی همت گماشت، و در آغاز جوانی، فرمان مستوفی گری یافت. اما بی شک مهمترین سمت سیاسی او، مقام صدارت بود که به دلایلی چند از سوی ناصرالدین شاه به آن مقام منصوب گردید که برخی از این دلایل در زیر مورد اشاره قرار می‌گیرند.

دوستی و نزدیکی ناصرالدین شاه و صدراعظم
امیرکبیر رسماً در سال 1264 ه.ق با حکم ناصرالدین شاه، به مقام صدارت منسوب شد. وی تا قبل از صدارت، سه وظیفه مهم سیاسی را انجام و لیاقت خود در این زمینه را اثبات نموده بود. این سه وظیفه در رابطه با روسیه، ایروان و ارزنه الروم بود. «در سفر روسیه در زمره دبیران بود، در سفر ایروان که ناصرالدین شاه ولیعهد را جهت ملاقات با تزار روسیه همراهی می نمود، وزارت نظام آذربایجان را نیز بر عهده داشت و زمانی که به سفارت ارزنه الروم برگزیده شد، با مقام وزارت، به نمایندگی مختار دولت در آن کنفرانس شرکت جست.»1

همراهی و نزدیکی امیرکبیر به ولیعهد، ضمن ایجاد موجبات دوستی و الفت این دو، باعث شد تا مقدمات جلوس ناصرالدین شاه ولیعهد، به تخت سلطنت توسط امیر فراهم گردد. امیر نقش مهمی در تسهیل امور جهت پادشاهی ناصرالدین شاه داشت. از این رو ناصرالدین شاه نیز در ازای خدمات امیرکبیر، وی را به مقام صدرات می رساند. میرزا تقی خان، ابتدا توسط ناصرالدین شاه به امیرنظام و سپس امیرکبیر و اتابک اعظم ملقب می‌گردد. بنابراین می توان یکی از دلایل ناصرالدین شاه در اعطای مقام صدارت به امیر را در وهله اول شناخت او و نزدیکی و الفت این دو دانست. امیرکبیر طی همراهی خود با ناصرالدین شاه در جریان اتفاقات و یا سفرهای خارجی به خوبی توانسته بود کاردانی و شایستگی اش را به اثبات رساند.

افزایش قدرت مرکزی و مبارزه با قدرتهای محلی
عامل دیگر در انتصاب امیر به سمت صدراعظمی، مبارزه با قدرتهای محلی جهت افزایش قدرت مرکزی بود. البته این موضوع نیز به شناخت ناصرالدین شاه از امیرکبیر بازمی گشت، ناصرالدین شاه، امیر را گزینه مناسبی جهت مقابله با جنبشهای محلی می دانست. این جنبشها که خود را در شکل شورشهای محلی نیز نشان می داد، محصول دوران محمدشاه بود. در این دوران سیستم سیاسی کشور مانع از روی کار آمدن افراد لایق و در نتیجه افزایش اعتراضات و شورشهای محلی می گردد. در مقابل گروهها و جنبشهای جدیدی شکل می گیرند که تا حدی مستقل از دولت و گاه بر ضد قدرت مرکزی دولت عمل می کردند. یکی از این گروهها، «اشرافیت تنبلی بود که در واقع ثمره زن پرستی و بلهوسی فتحعلیشاه به‌شمار رفته و تعدادشان بر اثر بروز جنگهای داخلی بیشتر شده بود»2 و در زمان ناصرالدین شاه نیز بر تعداد آنان افزوده گردید.



75

مزار امیر کبیر کجاست؟ چرا امیر کبیر را در ایران دفن نکردند؟؟!مزار امیر کبیر کجاست؟ چرا امیر کبیر را در ایران دفن نکردند؟؟!

میرزا تقی‌خان امیرکبیر صدر اعظم ایران در زمان ناصر الدین شاه، با دسیسه هاى یک سرى وطن فروش در حمام فین کاشان به قتل رسید و در شهر کربلا به خاک سپرده شد.

اینکه چرا او را به کربلا بردند، سوال است و احتمالا براى دور ماندن مردم از مزارش و جلوگیرى از تبدیل آن به میعادگاه مظلومان، او را از ایران و ایرانى دور کردند!

اما چیزى که بیش از همه مایه شرمندگیست، این است که اکثر قریب به اتفاق ایرانیها نمى دانند مزار این اسطوره تاریخ کجاست!

امروزه با سفرهاى متعدد مردم به عراق و کربلا جاى بسى تاسف است که حتى یکى از کسانی که از عراق بر میگردد نمیداند که امیر کبیر هم در آنجا دفن بوده!

آیا فکر نمى کنید که همین عراقیها به ما خواهند خندید که چطور مردى رو که بسیارى از داشته هاى امروزمان را مدیون اوهستیم فراموش کردیم؟!

168 سال پ?ش نخست?ن برنامه واکس?ناس?ون به فرمان ام?رکب?ر آغاز شد.

چند روز بعد به ام?رکب?ر خبر دادند بعضی از افراد صاحب نفوذ، در شهرشا?عه کرده بودند که واکسن زدن باعث ورود جن به خون م?شود!

میرزا تقی‌خان امیرکبیر فرمان داد هر کس? واکسن آبله نزند، با?د پنج تومان جر?مه بپردازد. اما نفوذ سخن افراد نا آگاه در مردم ب?شتر بود.

پولدارها پنج تومان را پرداختند و از آبلهکوب? سرباز زدند. د?گران ن?ز در خانه ها پنهان می شدند.

پس از مدت? چندین نفر از آبله مردند و ام?رکب?ر شروع به گر?ستن کرد.

م?رزا آقاخان آهسته به ام?ر کب?ر گفت: ول? ا?نان خود در اثر نادان? مرده اند.

ام?ر کب?ر گفت : مسئول نادان?شان ن?ز ما هست?م.

اگر ما به اندازه کاف? مدرسه ساخته بود?م، جاهلان بساطشان را جمع کردهبودند.

این تنها روزی نبود که امیرکبیر گریست؛ ایشان هزار و صد و هشتاد و هشت روز نخست وزیری خود را، هر شب از جهل و خرافات مردم ایران گریست…

امیرکبیر برای انجام تمام اصلاحات خود که در کتاب “امیرکبیر” فریدون آدمیت، که به قول آقای خسرو معتضد بهترین کتاب در باره امیرکبیر است، گریسته است.

آری میرزا تقی‌خان امیرکبیر و “میجی” امپراتور ژاپن، برنامه اصلاحات خود را همزمان آغاز کردند.

برنامه اصلاحات میرزا تقی خان امیر کبیر بسیار مفصل تر از میجی بود.

مردم ژاپن با میجی همراهی کردند، مطالعه کردند، کار کردند، منافع مردم را برمنافع خود برتری دادند، تا امروز ژاپن سومین کشور دنیا از نظر اقتصادی و بهترین کشور دنیا در تمام پارامترهای زندگی باشد.

لکن مردم ایران با جهل و خرافات بسیار عمیق، 1188 روز امیرکبیر را گریاندند.

سالانه 30 میلیون نفر از مردم ژاپن به آرامگاه میجی در توکیو می روند و از اصلاحات او سپاسگزاری می کنند.

ولی مردم ایران حتی نمی دانند که آرامگاه امیرکبیر روبروی صحن امام حسین در کربلاست!

در سال 1393 بیش از 30 میلیون نفر از مردم ایران از کربلا بازدید کرده اند ولی اصلا سری به آرامگاه امیرکبیر که درست در حجره جنوب شرقی روبروی صحن امام حسین است نزده اند!

به قول مولوی

پس عزا بر خود کنید ای خفتگان

زان که بد مرگی است این خواب گران!

مرگ میرزا تقی‌خان امیرکبیر

در تاریخ آمده است: برای کشتن میرزا چند راه مد نظر قاتلین بود؛ خفه کردن با دست (مانند قائم مقام فراهانی که میرغضب ها او را با دست خفه کردند)، خوراندن دو لوله تریاک (که چون طول می کشید بعید به نظر می آید زیرا ممکن بود عزت الدوله همسر امیرکبیر و خواهر ناصرالدین شاه که داخل عمارت بود مطلع شده سر برسد و شیون کند و مانع اقدام جانیان شود) و رگ زدن یعنی باز کردن دو شاهرگ بازوان و رفتن خون تا مردن قربانی.

امیر، خود راه سوم را پیشنهاد کرد.

جنایتکاران فصاد حمام را آورده دو رگ را باز کردند اما اما حاج علیخان که در زمره بی شرف ترین و رذل ترین درباریان بود پس از حدود یک ربع ساعت برای این که زودتر قربانی بمیرد لگدی به سینه امیر زد و دستور داد لنگ حمام را لوله کرده در دهان او فرو کنند و وی را به این طریق خفه سازند.


مرحوم حاجی ابراهیم خان صدیق الممالک کاشی، لله مرحوم صدیق الدوله فرزند اکبرشاهزاده ظل السلطان، – مسعودمیرزا- حکایت می فرمودکه من با جمعی از بزرگان خدام شاهزاده و بسط مال حکومت او مسرتی سرشار داشتیم و به سخنان هزل و مطایبه خود را سرگرم نموده و در بساط انبساط مشغول عیش و نشاط بودیم و اتفاقاً فقیری پیر پیدا شده سؤال نمود و عیدی خواست. ما هر یک مقداری شاهی سفید به او دادیم. چون شست خویش را پر از سیم دیده نسیم مسرتی بر خاطر هوی وزیده و با بشاشتی تمام گفت سرگذشتی دارم که قابل استماع است، اگر اجازت دهید عرض کنم. خوشروئی و چرب زبانی او ما را بر آن داشت که اجازتش دادیم. گفت در تاریخی که چراغعلی خان زنگنه از طرف امیرنظام به حکومت این ولایت منسوب بود و تمام اشرار این شهر را سرکوب نموده و اهالی به نعمت امنیت نایل شدند، من به سن 24سالگی بودم و بجز مادر و عیال کسی را نداشتم و به صنعت دواتگری معیشت خود را می گذرانیدم.

Memory of Amir KabirMemory of Amir Kabir

یک روز فراشی از طرف حکومت به بازار ما بیامد و تمام دواتگران را که بیش از چهل نفر بودند بدارالحکومه برد و به حاکم حضور ما را در آنجا عرض نمود. حاکم همه را نزدیک خواسته و پرسید کدام یک از شما در صنعت دواتگری از سایر استادتر و کاملتر است؟ ما با هم مدتی به مشاوره مذاکره نمودیم تا استادی دو نفر از ما مسلم و منتخب شد و امتیاز ایشانرا همه اعتراف نمودند و یکی از آن دو نفر من بودم. حاکم فرمود شما دو نفر به تالار بیایید و سایرین مرخصند که پی کار خود بروند. و چون به تالار رفتیم بعضی مسائل از ما بپرسید. آنگاه مرانگاه داشته دیگری را مرخص نموده و به من فرمود که اتابک اعظم امیرنظام ترا در طهران خواسته و می باید همین ساعت سفر کنی و مکتوبی بمن داد که به امیرنظام برسانم. من عرض کردم اطاعت می کنم اما باید به خانه بروم و زندگی مادر و عیالم را در غیاب خود ترتیب بدهم. فرمود مخارج بازماندگان ترا خود می رسانم و شما از همین جا باید حرکت کنید و بجائی نروید. سپس پنج اشرفی زر مسکوک برای مصارف راه به من داد و یک نفر را امر کرد که مرکوبی اجاره کرده و مرا سوار نموده بدون تأمل از شهر خارج نماید و چون بدارالخلافه رسیدم بدیوانخانه سلطنتی رفتم و مکتوب حاکم را به توسط یکی از ملازمان به امیرنظام رسانیدم. طولی نکشید که مرا در مجلس خویش بخواست و چون ابهت و همینه و احتشام مجلس مبهوتم کرده و هراسناکم نموده بود، امیرنظام ملتفت حالم شده و به خوشروئی و ملاطفت با من آغاز سخن کرده و در پیش روی خود را مرا بنشانید و ساعتی با سایرین خود را مشغول داشت تا حالت طبیعی کمن بجای آمده و هراسم باستیناس مبدل شد .

آنگاه بخادمی فرمود که آن سماور را بیاور. تا آن زمان سماور ندیده و اسم آنرا نیزنشنیده بودم و معلوم شده که غالب حضار چون من بی خبر از سماور بودند. پس مجمعه بزرگی مابین من و امیرنظام بگذاشتند و سماوری متوسط الجثه در آن جای دادند و منقلی پر از آتش و ظرف آبی بیاوردند. امیرنظام بدست خویش سماور را آب و آتش بنمود و تمام اجزاء سماور و خواص آنها را از دودکش و شیر و بادگیر و غیرها بیان فرمود، و چون آب بجوش آمد مقداریرا از شیر بدفعات خارج نمود سپس امر فرمود تا سماور را از آب و آتش خالی کردند و خشک نمود بیاوردند و بمن داد تا کاملاً داخل و خارج و اعالی و اسافل آنرا با تأنی تمام بدیدم و ترتیب ساختن آنرا در خاطر خویش مرتب نمودم. پس از آن فرمود می توانی سماوری مانند آن بسازی تا عموم ایرانیان از چنین متاعی محروم نمانند و محتاج به طلب آن از ممالک خارجه نباشند؟ عرض کردم بلی می سازم. گفت هرگاه نظیر آنرا بسازی امتیاز آنرا که نیکو سرمایه و ثروتی است بتو می دهم و چند اشرفی طلا به من داد تا در تهیه آن بکار برم. و سماور را برداشته به بازار آمدم و دکان عم خویش که از این پیش به طهران آمده و مشغول دواتگری بود پیدا کردم، و در آنجا تا یک هفته سماوری که از هر جهت مطابق با اصل بود بساختم و هر دو را در بغل گرفته به خانه امیر نظام رفتم و بنظر وی رسانیدم. و بدقت هر دو را بدید و با هم بسنجید و آفرینها گفت و تحسینها نمود و مسرتی هر چه تمامتر حاصل فرمود و امر کرد که هر دو را به دکان عودت دهم و روز دیگر در ساعتی معین هر دو را برداشته به دیوانخانه حاضر شوم، و دستور داد که چون حاضر شدی بر در اطاق که با من روبرو می شوی چند دقیقه ساکت بایست، پس از آن با صدائی رسا مرا مخاطب ساخته بگوی ای وزیر ایران با صنعتگران و کارگران ممملکت میخواهی این قسم رفتار کنی که مدتی من با هزار امید بایستم و تو ملتفت من نشوی؟ من گفتم جرأت چنین جسارتی مرا نیست امیر نگاهی مهیب به من کرده فرمود دستور تو همین است که گفتم. من بشدت مرعوب و مضطرب شده و باشاره او برخاستم و سماورها را برداشتم و برفتم. و روز دیگر که در موقع مذکور حضور یافتم، مرا بدید و خود را به ملاحظه مکتوبی مشغول داشت تا من پس از تأملی خطابه خویش را خواندم وزیر نیز با آنکه جمعی کثیر از اعیان و اشراف در آنجا بودند، از جای برخاست و عذرها خواست و تا نصفه اطاق برای گرفتن و دیدن سماور پیش آمد و هر دو را بگرفت و به حاضرین نیز نشان می داد و تشخیص کار ایران را از صنعت روس از ایشان می خواست و غالب امتیاز نمی دادند. تا خود علامت کار خویش را به ایشان نمودم و امتحان آب و آتش کردن آنرا دادم. آنگاه امیر نظام با ملاطفتی تمام پرسید که مزد و قیمت مواد سماور شما به چه مبلغی تمام شده است؟

عرض کردم سه تومان. آنگاه یکی از کتاب و منشیان خود را مخاطب ساخته و فرمود فرمان امتیاز سماور سازی را به نام این استاد رقم کنید که تا پانزده سال در تمام مملکت محروسه ایران مخصوص اوست و احدی بدون اجازه و رضایت او حق ساختن ندارد، و می باید یک دستگاه را از سه تومان و نیم بیشتر نفروشد. و نیز نامه ای به حاکم اصفهان بنگارید که هر محل مناسبی را این استاد معین کند خریداری کنید و به هر قسم که بخواهد عمارت نمایید و به وی بسپارید که کارخانه سماورسازی باشد، و هر مبلغی که به جهت فراهم نمودن آلات و ادوات دواتگری لازم باشد به او بدهید و به خرج دیوان اعلی منظور دارید.

و بالجمله روزانه دیگر فرمان شاهی و رقمی که به عنوان حاکم بود با مخارج راه مرحمت فرموده روانه وطنم داشت. و چون به اصفهان رسیدم و نامه امیر را به حاکم دادم یک نفر با من بفرستاد و زمینی که اختیار نمودم بخرید و به دستور من چند اتاق در آنجا بنا کرد که در هر یک، یکی از کارهای سماور را از چکش کاری و ریخته گری و پرداخت و چرخکاری و غیرها انجام نمایند. و نیز برای خریداری آلت دواتگری و قیمت برنج هر قدر که لازم بود بخرید و بداد و تمام مخارج عمارت از عرصه زمین و اعیان و آلات دواتگری و سایر ملزومات بالغ به دویست تومان شد و از من قبض رسید بگرفتند که به خرج دیوان بیاورند.

و من با شوقی بی اندازه و مسرتی سرشار مشغول کار شده و چند نفر از دواتگران را در کارخانه وارد کرده و تهیه یک صد دستگاه سماور را نمودیم. و چون تمام اجزاء سماورها از لوله و پایه و آتش خانه و دسته و شیر و بقیه اجزا آماده و مهیا شدند و موقع آن رسید که اجزاء هر یک را بهم وصل کرده و شروع به فروش آنها نماییم و از امتیازی که دولت علیه ایران به من داده متمتع و برخوردار گردیم، که دو نفر فراش قرمز پوش از طرف حاکم اصفهان وارد کارخانه شدند و قبض دویست تومان مرا با حکمی ارائه دادند که مفاد آن گرفتن دویست تومان از من بود. گفتم این چه اشتباهی است که واقع شده و چه ظلمی است که روا داشته اند. من فرمان دولتی و حکم امیر کبیر را دارم که این وجوه را دولت مرحمت فرموده است. ایشان سخن را در دهان من شکسته و مشتهای گران حواله سر و گردن من نموده، از شناسایی امیر نظام تجاهل کرده و به او سقطها گفتند و دشنامها دادند. فهمیدم که کار دگرگون شده و امیر نظام از میان رفته است.

منبع:

نامه های امیر کبیر به انضمام نوادر الامیر، تصحیح و تدوین از سید علی آل داود، صفحات 306 و 307.

نامه های امیر کبیر به انضمام نوادر الامیر، تصحیح و تدوین از سید علی آل داود، صفحات 308 تا 311.

سازمان آموزش و پرورش استان خراسان


به مناسبت صد و شصت و چهارمین سالروز شهادت میرزا تقی خان امیرکبیر
میرزا تقی‌خان امیرکبیر، نماد وطن‌دوستی ایرانیان است؛ پاکدستی‌اش در زمان زمامداری و تقیدش به انتظام امور، او را به ستاره پرفروغ تاریخ سرزمین ما تبدیل کرده‌است.

گذری بر صدارت امیرکبیر

به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، میرزا تقیخان امیرکبیر، نماد وطندوستی ایرانیان است؛ پاکدستیاش در زمان زمامداری و تقیدش به انتظام امور، او را به ستاره پرفروغ تاریخ سرزمین ما تبدیل کردهاست. مدت صدارت او به چهار سال نرسید، اما خاطره تلاشهای مجدانهاش برای پیشرفت و آبادانی ایران، هنوز هم خاطر هر ایرانی وطندوستی را مینوازد و قلبش را از فرجام تلخ امیرکبیر به درد میآورد. او حتی در چشم دشمنانش نیز بزرگ و با عزت بود. وزیر مختار انگلیس، که سراسر دوران صدارت میرزاتقیخان در پی ضربه زدن به او بود و نقش بسزایی در برکناری و به شهادت رساندن امیر داشت، درباره او مینویسد:«امیرنظام یکی از افراد انگشتشماری است که آرزوی نیکبختی وطنش را در دل دارد ... قدرت فکر و وطنپرستی امیرنظام و عشق او به خوشبختی ایران، جلب احترام کردهاست.» امیرکبیر در یکی از حساسترین دورههای تاریخی ایران به صدارت رسید؛ دورانی که هنوز امیدهایی به رهایی ایران از چنگال استعمارگران وجود داشت و کیاست و سیاست یک زمامدار آگاه و دلسوز، میتوانست ایران را از پیچ تاریخی حساس آن روزگار بگذراند و بر بستر تمدن ایرانی اسلامی، به سر منزل ترقی و شکوفایی برساند. با این حال، جهل و نخوت حاکمان، حسادت و کینهتوزی درباریان و دسیسهچینی بیگانگان، ایرانیان را از وجود میرزا تقیخان، محروم و آنها را در گرداب حوادث شوم بعدی گرفتار کرد.

موانع پیش روی امیر
امیرکبیر در شرایطی به صدارت رسید که ایران رنجور دردهای بسیاری بود. از یک سو، مرزهای ایران عرصه تاخت و تازهای مکرر روس و عثمانی و انگلیس بود و از سوی دیگر، ایرانیان در فقر مادی و فرهنگی عجیبی دست و پا میزدند. رشوهخواری و فساد مالی، کمر دستگاه اداری ایران را شکسته و به صورت یک رویه درآمدهبود. صاحبمنصبان حکومتی، به بهانههای مختلف، مردم را میچاپیدند و کسی را یارای مقابله با این رویه زشت نبود. تبهکاران، پس از ارتکاب جرایم، به بقاع امامزادگان و مشاهد مقدسه میگریختند و با بدعت بستنشینی، خود را از تعقیب و مجازات مصون نگه میداشتند. سازمان مالیاتی کشور از داشتن نظامنانه هدفمند محروم بود. ارتش عملا وجود خارجی نداشت. 4 هزار نفر با عنوان اعضای گارد حفاظت از شاه، حقوق میگرفتند، حال آن که مجموعه نفرات این گارد به 300 نفر هم نمیرسید. در گوشه و کنار کشور، گردنکشان به غارت اموال مردم میپرداختند و امنیت، به عنوان رکن اساسی فعالیتهای اقتصادی و اجتماعی، در بدترین وضع ممکن قرار داشت. از سوی دیگر، فرقههای نوظهوری چون بابیه، اعتقادات مردم را نشانه گرفتهبودند و دستهای پیدا و پنهان استعمارگران، از این فعالیتها حمایت میکردند. ناامنی راههای کشور، چرخه اقتصاد و تجارت را تقریباً متوقف کرده و عایدی دولت به نحو چشمگیری کاهش یافتهبود.

مبارزه با رشوهخواری، گام نخست اصلاح
امیرکبیر، باید به چنین شرایط اسفانگیزی، سر و سامان میداد. او برای تغییر شرایط، سیاست مبارزه با رشوهخواری و برقراری نظم، در تمام شئون مملکتی را در پیش گرفت. «فریدون آدمیت»، در کتاب «امیرکبیر و ایران» مینویسد:«امیر با دو حربه کاری به پیکار برخاست: یکی با درستی و پاکدامنی خودش که قانون برانداختن رشوهخواری را نهاد و دیگر، با سیاست سختی که به قانونش نیروی اجرائی بخشید. اساساً نظم میرزاتقیخانی آفریده همین دو عامل بود، یعنی وضع قانون و ضمانت اجرای آن.» امیر برای مقابله با رشوهخواری مجریان قانون، ترتیبی داد که در هر شرایطی مواجب و حقوق آنها، به موقع پرداخت شود. تا پیش از آن، مأموران، ماهها مواجب نمیگرفتند و به همین دلیل، میکوشیدند با چاپیدن و رشوهگرفتن از مردم، برای خودشان مداخلی دست و پا کنند. امیرکبیر رسماً اعلام کرد:«بعد از این، هیچ مأمور دیوانی و محصل مالیاتی و سرباز قشونی، به هر کجا که رود، نمیتواند آذوقه و بنه مورد نیاز خود را به زور و رایگان از رعیت بگیرد، بلکه هر کس باید مایحتاج خود را موافق معمول ابتیاع نماید و به رعیت آزار نرساند.» او به صدور این حکم اکتفا نکرد و متخلفان را تحت پیگرد قرار داد و به سختی مجازات کرد. دکتر پلاک اتریشی درباره امیرکبیر مینویسد:«او حتی از هدیه و ارمغان نیز بدش میآید.» امیر مهمترین هدیه را خدمت به مردم میدانست و نسبت به کسانی که خدمتی به مردم انجام میدادند، همواره سپاسگزار بود.

اهتمام به مسئله بهداشت و درمان
امیرکبیر بسیاری از عناوین پرطمطراق درباری را حذف کرد و دستور داد در نامهها به عنوان «جناب» اکتفا شود. او به اصلاح ذائقه ادبی مردم نیز اهتمام داشت و میرزا نصرا...تاج اصفهانی، متخلص به شهاب، از شاعران نامدار دوره خود را مأمور کرد تا نسبت به ساماندهی شعر و ادبیات اقدام و از شیوع اشعار سخیف جلوگیری کند. امیرکبیر، در زمان صدارت خود به موضوع بهداشت عمومی توجهی خاص داشت. با دستور او، واکسیناسیون اجباری شد و کودکان علیه بیماری آبله واکسینه میشدند. امیر دستور دادهبود گزارشهای اجرای این کار، به صورت مداوم برایش فرستاده شود. میرزا محمدعلیخان، دبیر وقت وزارت خارجه، در نامهای به کارگزار استرآباد مینویسد:«روزنامه[گزارش] آبله کوبیدن[واکسن آبله زدن] را که فرستاده بودید، به نظر امیرکبیر رسید، بسیار تحسین کردند و مجدداً تأکید اکید فرمودند که در این باب نهایت اهتمام به عمل آید.» میرزاتقیخان امیرکبیر، نخستین بیمارستان دولتی ایران را تأسیس کرد. ریاست این «مریضخانه دولتی» برعهده میرزامحمدولی حکیمباشی بود. این بیمارستان «دواخانه»ای داشت که نیازمندان میتوانستند از خدمات رایگان آن استفاده کنند. امیرکبیر برای ارائه خدمات بهتر و بیشتر، تعدادی پزشک خارجی را هم استخدام کردهبود تا زیر نظر اطبای مورد اعتماد داخلی، به درمان بیماران بپردازند. او برای نخستین بار، دریافتِ «تصدیق طبابت» را برای کسانی که به شغل پزشکی اشتغال داشتند، اجباری و از فعالیت افراد بدون صلاحیت در این عرصه، جلوگیری کرد. امیر، افراد کاردانی را برای انتظام امور بهداشتی و درمانی، به نقاط مختلف ایران فرستاد. از جمله این افراد، میرزا صادق طبیب، از تحصیلکردگان رشته پزشکی در اروپا، بود که به همین منظور به تبریز فرستاده شد. امیرکبیر اهتمام فراوانی به نوسازی و توسعه شهرها داشت. به دستور او بازاری در تهران ساخته شد که به بازار امیر شهرت یافت و یکی از مهمترین کانونهای تجارت کشور بود.

توسعه کشاورزی و صنایع داخلی
امیرکبیر، توجه خاصی به توسعه کشاورزی و رونق صنایع داخلی داشت. او فرمان آزادی استخراج معادن برای اتباع ایرانی را صادر کرد و مسئولیت نظارت بر آن را به میرزا جبار ناظمالمهام سپرد. طبق فرمان امیرکبیر، «هرکس، از نوکر و رعیت و اشراف و اعیان» میتوانست به استخراج معادن بپردازد و تا 5 سال از پرداخت مالیات معاف بود. بر اساس دستور او، هر فردی از اتباع ایران که وسیلهای اختراع یا ابزاری تولید میکرد، علاوه بر معافیت 5 ساله از مالیات، تا 5 سال حق انحصاری تولید آن وسیله در ایران را داشت و دولت از حق او حمایت میکرد. به این ترتیب، به تدریج، طی یکسال، ایران از واردات بیشتر اقلام معدنی بینیاز شد. میرآقاسیخان، معدن مس و آهن قراچهداغ را به راه انداخت؛ استاد فتحا... در ماسوله آهن استخراج کرد؛ در نانیج مازندران معدن آهن کشف و استخراج شد و در معادن زغالسنگ گیلان، ماده قطران را که در صنایع تسلیحاتی به شدت مورد نیاز بود، تولید کردند و ایران از واردات این محصول بینیاز شد. همزمان، با تشویق میرزا تقیخان و حمایت همهجانبه او، کارخانههای پارچهبافی، چینی و بلورسازی، باروتسازی، توپریزی و تفنگسازی، کاغذسازی، چدنریزی و فلزکاری و ... در نقاط مختلف کشور تأسیس شد. امیرکبیر، سفیران ایران در اروپا را مأمور استخدام متخصصان فنون مختلف کردهبود تا از این طریق، ضمن وارد کردن صنایع جدید به کشور، زمینه آموزش جوانان خوشقریحه و باهوش ایرانی را هم به وجود آورد. صنعت ابریشم بافی، که از صنایع درآمدزای ایران در آن دوره و یکی از اقلام صادراتی مهم و اساسی کشور بود، به همت امیرکبیر رشد شایان توجهی کرد و باعث بالا رفتن درآمد عمومی کشور شد. امیر حتی دستور دادهبود صنعتگران ایرانی به تولید اجناس و محصولاتی مانند کالسکه و سماور نیز توجه داشتهباشند و از تولید این محصولات نیز حمایت میکرد. او از شرایط بیمارگونه اقتصاد ایران به خوبی آگاه بود. فریدون آدمیت در اینباره مینویسد:«اقتصاد ناسالم ایران، خاصه باز بودن دروازههای کشور به روی کالای فرنگی، موجب خارج شدن طلای ایران شده بود و برای خرید متاع اروپایی، فقط باید طلا پرداخت میشد .... امیر چاره کار را در تأسیس صنایع جدید ملی دید و محدود کردن واردات ایران.» این سیاست تأثیر مطلوبی بر شرایط اقتصادی ایران گذاشت و اگر عزل و شهادت امیرکبیر اتفاق نمی افتاد، میتوانست ایران را به نخستین کشور صنعتی آسیا و صادرکننده محصولات مختلف کشاورزی و صنعتی به سایر کشورهای جهان تبدیل و رفاه عمومی پایداری ایجاد کند.

برقراری امنیت
تا پیش از صدارت میرزاتقیخان، ناامنی، امان مردم را بُریده بود. در دورههای قبل، به خصوص دوران صدارت وزیر صوفیمنش و بیکفایت محمدشاه قاجار، یعنی حاجیمیرزا آقاسی، مردم حتی در خانههایشان هم امنیت نداشتند. نویسنده «صدرالتواریخ» در این باره مینویسد:«حاجی[میرزا آقاسی] سربازانی را به خود اختصاص داده و از برای روز بد، آنها را پیراهن خود میدانست. ایشان را چنان مسلط کردهبود که صریحاً شبها چراغ روشن میکردند و به خانهها، برای دزدی، میرفتند. صاحبخانه میدید و جرأت دم زدن نداشت و این سربازان مست میشدند و زن بیچاره و بچه بیصاحبی را که میدیدند، میبردند ... غروب که میشد هیچ بچه و زنی جرأت بیرون شدن از خانه نداشت. سایر الواطها هم به اسم آنها، فرصت را غنیمت شمرده، مرتکب پارهای شرارتها میشدند.» واتسون، از کارمندان وقت سفارت انگلیس، در یادداشتهای روزانهاش مینویسد:«سربازان نسبت به مردم اعمال زشتِ شریرانهای مرتکب میگردیدند ... حمامهای عمومی عرصه هرزگیهای آشکارا بود.» در شهرهای دیگر ایران، وضع به مراتب بدتر از تهران بود. در اصفهان، مسجد شیخ لطفا... به محل تجمع لوطیان و معرکهگیران تبدیل شدهبود و شکایات مردم از فساد آنها، به جایی نمیرسید. امیرکبیر، پس از انتظام امور نظامیان، به سرکوب یاغیان و گردنکشان پرداخت. سرعت عمل او، حتی برای بیگانگانی که دشمنش بودند، حیرتآور بود. واتسون مینویسد:«میرزاتقیخان در مبارزه علیه فساد اخلاقی که در طبع برخی هموطنانش ریشه دوانده و به آن انگشتنما شدهبودند، درنگ نکرد ... کسانی را که هرزگی در گرمابهها را وسیله سودجویی خویش قرار دادهبودند، به شدت تنبیه کرد و پلیدیها را نابود ساخت.»  در زمان زمامداری امیرکبیر، شهرها صاحب قراولخانهای شدند که مسئولیت حفظ امنیت را برعهده داشت. به همت امیر، دورترین نقاط کشور، از سیستان تا کردستان، صاحب قلعه نظامی شد و سربازان موظف به تار و مار کردن راهزنان و برقراری نظم و امنیت در راهها شدند. در پرتو این تدبیر، چرخ اقتصاد کشور به گردش درآمد و حتی ایلات و اقوامی که به دلیل ناامنی به عثمانی مهاجرت کرده بودند، به کشور بازگشتند.

زیرکی در سیاست خارجی
امیرکبیر در سیاست خارجی نیز بسیار زیرکانه عمل کرد. او میدانست که در آن شرایط نمیتواند مستقیماً با استعمار روس و انگلیس درگیر شود. شکست ایران از روسیه در دوران فتحعلیشاه و دو قرارداد ننگین گلستان و ترکمانچای، موقعیت ایران را در خاورمیانه به شدت تضعیف کرده بود. امیر برای تسلط بر اوضاع، در گام نخست، تا جایی که ممکن بود از اعطای امتیاز به استعمارگران خودداری کرد. تنها امتیاز واگذار شده در دوران او، حق بازرسی کشتیها در خلیجفارس بود که به انگلیسیها واگذار شد. امیرکبیر توانست مواد قرارداد این امتیاز را به گونهای تنظیم کند که کشتیهای انگلیسی به پیمانکار دولت ایران در خلیج فارس تبدیل شوند. مفاد این امتیاز هرگز اجرایی نشد و انگلیسی ها بعد از شهادت امیرکبیر، به صورت یکطرفه، آن را لغو کردند.  امیرکبیر، در گام بعدی، کوشید به روابط خارجی ایران سر و سامانی بدهد. سفارتخانههای ایران در برخی کشورهای اروپایی افتتاح و سطح روابط ارتقاء داده شد. امیرکبیر برای کاستن از نفوذ سیاسی روس و انگلیس در ایران، سعی کرد ارتباطات سیاسی و اقتصادی را با سایر دولتهای اروپایی، از جمله اتریش، توسعه دهد. به همین دلیل در نامهای به سفیر ایران در اروپا، تصریح کرد که برای استخدام استاد، به منظور تدریس در دارالفنون، از کارشناسان روسی و انگلیسی استفاده نکند و به سراغ متخصصان سایر کشورها برود.

این انسان والامقام و وطندوست، در حالی که اقداماتش نویدبخش آیندهای روشن و پرافتخار برای ایران و ایرانیان بود، به تیغ کینِ بدخواهانِ سرافرازی ایران، از پای درآمد و در 18 دیماه سال 1230 هجری شمسی، در حمام فین کاشان به شهادت رسید.


  امیرکبیر: سدی در مقابل بهائیت

امیرکبیر: سدی در مقابل بهائیت


پایگاه خبری فرقه: محمدتقی فراهانی ملقب به امیرکبیر از رجال سیاسی مهم و شناخته شده در عصر قاجار می باشد. وی از جمله افرادی بود که توانست به واسطه هوش، ذکاوت و توانایی سیاسی مورد توجه ناصرالدین شاه قرار گرفته و از سوی وی به منصب صدراعظمی منصوب گردد. البته انتصاب به این سمت، مرهون عوامل دیگری چون آشنایی و نزدیکی شاه به امیر نیز بود که به دوران ولیعهدی ناصرالدین شاه بازمی گشت. این نزدیکی باعث شده بود تا ناصرالدین شاه به واسطه برخورداری امیر از برخی ویژگیهای خاص او را گزینه مناسبی جهت صدارت بداند. با این توضیحات به برخی از این دلایل و ویژگیها که تا حدی متأثر از شرایط سیاسی و اجتماعی آن دوران نیز بود پرداخته می شود.

محمدتقی فراهانی از کودکی تا صدارت
محمد تقــی فراهانی، در سال 1222 ه.ق در شهر هزاوه فراهان دیده به جهان گشود. وی بخشی از دوران کودکی خود را در خانواده قائم مقام سپری کرد. امیر، از همان زمان، آثار هوش و ذکاوت خود را به نمایش گذاشت و همین موضوع باعث توجه قائم مقام نسبت به او گردید. از این رو قائم مقام تلاش کرد تا از همان دوران، امور سیاست را به او آموخته و او را با دنیای سیاست و ملازمات آن آشنا سازد. امیر بعد از مدتی به فعالیتهای متعددی همت گماشت، و در آغاز جوانی، فرمان مستوفی گری یافت. اما بی شک مهمترین سمت سیاسی او، مقام صدارت بود که به دلایلی چند از سوی ناصرالدین شاه به آن مقام منصوب گردید که برخی از این دلایل در زیر مورد اشاره قرار می‌گیرند.

دوستی و نزدیکی ناصرالدین شاه و صدراعظم
امیرکبیر رسماً در سال 1264 ه.ق با حکم ناصرالدین شاه، به مقام صدارت منسوب شد. وی تا قبل از صدارت، سه وظیفه مهم سیاسی را انجام و لیاقت خود در این زمینه را اثبات نموده بود. این سه وظیفه در رابطه با روسیه، ایروان و ارزنه الروم بود. «در سفر روسیه در زمره دبیران بود، در سفر ایروان که ناصرالدین شاه ولیعهد را جهت ملاقات با تزار روسیه همراهی می نمود، وزارت نظام آذربایجان را نیز بر عهده داشت و زمانی که به سفارت ارزنه الروم برگزیده شد، با مقام وزارت، به نمایندگی مختار دولت در آن کنفرانس شرکت جست.»1

همراهی و نزدیکی امیرکبیر به ولیعهد، ضمن ایجاد موجبات دوستی و الفت این دو، باعث شد تا مقدمات جلوس ناصرالدین شاه ولیعهد، به تخت سلطنت توسط امیر فراهم گردد. امیر نقش مهمی در تسهیل امور جهت پادشاهی ناصرالدین شاه داشت. از این رو ناصرالدین شاه نیز در ازای خدمات امیرکبیر، وی را به مقام صدرات می رساند. میرزا تقی خان، ابتدا توسط ناصرالدین شاه به امیرنظام و سپس امیرکبیر و اتابک اعظم ملقب می‌گردد. بنابراین می توان یکی از دلایل ناصرالدین شاه در اعطای مقام صدارت به امیر را در وهله اول شناخت او و نزدیکی و الفت این دو دانست. امیرکبیر طی همراهی خود با ناصرالدین شاه در جریان اتفاقات و یا سفرهای خارجی به خوبی توانسته بود کاردانی و شایستگی اش را به اثبات رساند.

افزایش قدرت مرکزی و مبارزه با قدرتهای محلی
عامل دیگر در انتصاب امیر به سمت صدراعظمی، مبارزه با قدرتهای محلی جهت افزایش قدرت مرکزی بود. البته این موضوع نیز به شناخت ناصرالدین شاه از امیرکبیر بازمی گشت، ناصرالدین شاه، امیر را گزینه مناسبی جهت مقابله با جنبشهای محلی می دانست. این جنبشها که خود را در شکل شورشهای محلی نیز نشان می داد، محصول دوران محمدشاه بود. در این دوران سیستم سیاسی کشور مانع از روی کار آمدن افراد لایق و در نتیجه افزایش اعتراضات و شورشهای محلی می گردد. در مقابل گروهها و جنبشهای جدیدی شکل می گیرند که تا حدی مستقل از دولت و گاه بر ضد قدرت مرکزی دولت عمل می کردند. یکی از این گروهها، «اشرافیت تنبلی بود که در واقع ثمره زن پرستی و بلهوسی فتحعلیشاه به‌شمار رفته و تعدادشان بر اثر بروز جنگهای داخلی بیشتر شده بود»2 و در زمان ناصرالدین شاه نیز بر تعداد آنان افزوده گردید.

از سویی تغییر و تحولات سیاسی و اجتماعی که بخشی از آن متاثر از تحولات جهانی بود، منجر به تغییرات و جابه جاییهای قدرت میان دولت و ملت نیز شده و بر قدرت و نفوذ قشرها و گروه هایی چون بازرگانان و تجار نیز تأثیر نهاده بود. از این رو به‌تدریج شاهد شکل گیری طبقه بازرگانان و تجاری هستیم که مستقل از دولت و گاه بر علیه قدرت مرکزی عمل می کردند. این موضوع می توانست برای دولتهای مطلقه و یا مستبد، به عنوان یک تهدید تلقی گردد.

ناصرالدین شاه، امیر را گزینه مناسبی جهت مقابله با جنبشهای محلی می دانست. این جنبشها که خود را در شکل شورشهای محلی نیز نشان می داد، محصول دوران محمدشاه بود. یکی از این گروهها، «اشرافیت تنبلی بود که در واقع ثمره زن پرستی و بلهوسی فتحعلیشاه به‌شمار رفته و تعدادشان بر اثر بروز جنگهای داخلی بیشتر شده بود.»

از این رو ناصرالدین شاه با درک این موضوع، خود را وارث مشکلاتی می دید که می توانست قدرت مرکزی را با تهدید و اختلال مواجه نماید. چنین وضعیتی، وجود صدراعظمی مقتدر همچون امیرکبیر را ایجاب می کرد. چنانچه در دوره ناصرالدین شاه «فتنه محمدحسن خان سالار در خراسان که از اواخر ایام سلطنت محمدشاه شروع شده و تا دوره ناصرالدین شاه نیز امتداد داشت و اگر جلادت و کفایت میرزا تقی خان امیرکبیر نبود؛ بیم آن می‌رفت که آتش فتنه آن غالب نقاط ایران را بگیرد.»3

برخورد با بهائیت، عامل استحکام قدرت مرکزی
گذشته از این عوامل، حکومت ناصرالدین شاه با آشوب و بلواهای فرقه تازه تأسیس بهائیت نیز مواجه بود. تأسیس و یا شکل گیری فرقه بهائیت ریشه در اواخر سلطنت محمدشاه قاجار داشت. در آن دوره، بهائیان با ایجاد آشوب و بلواهایی، درصدد طرح خواسته ها و نیز تضعیف قدرت مرکزی بودند؛ اما محمدشاه بدون برخورد جدی با این فرقه، آنها را به حال خود رها کرده بود. موضوع بهائیان در دوره سلطنت ناصرالدین شاه نیز ادامه یافته و پیروان این فرقه در بعضی شهرها سر به شورش برداشتند. چنانچه «در شهرهای شمال و شمال غربی، فتنه باب مثل سرطانی بجان کشور افتاده بود، ملا حسین بشرویه فتنه وسیعی در خراسان به راه انداخته بود، در زنجان یکی دیگر از پیروان باب به نام محمدعلی زنجانی، قیام کرد و مدتی طولانی در شهر آتش و خون به راه انداخته بود.»4

در مازندران و دژ شیخ طبرسی نیز «ملاحسین بشرویه باب فتنه را گشوده بود.»5حتی در دوره ای نیز گفته شد گروهی از بهائیان تهران، درصدد بودند تا ناصرالدین شاه و امیرکبیر را به قتل رسانند. در این شرایط که خطر هرج و مرج و آشوب، قدرت مرکزی را با تهدید مواجه ساخته و بسیاری از شهرها دچار ناآرامی بودند، امیرکبیر به مقابله و سرکوب بهائیان و رهبران آن پرداخت. این موضوع در تداوم و استحکام جایگاه صدارت امیرکبیر و جلب توجه ناصرالدین شاه تأثیر بسزایی داشت. در واقع می توان گفت امیرکبیر «با ایجاد هر اوضاع و احوالی که منجر به تضعیف قدرت کشور می شد مخالفت می کرد»6 تحت این شرایط می توان گفت، «وضع بحرانی مملکت تفویض این اختیارات اضطراری را تا اندازه زیادی جایز می ساخت.»7

مبارزه با مداخلات کشورهای بیگانه
کاستن از نفوذ کشورهای خارجی روسیه و انگلیس، از دیگر عواملی بود که شاه را متمایل به انتخاب امیر برای صدرات می نمود. قدرت و دخالتهای روزافزون انگلیس و روسیه که در طول حکومت قاجار تداوم داشت، در دوره ناصری نیز بر بسیاری از امور داخلی و خارجی سایه افکنده بود. علیرغم برخی از نظراتی که در باب تمایل امیرکبیر به انگلیس از سوی برخی تحلیلگران مطرح می شود؛ واقعیت آن است که وی مخالف مداخلات بیگانگان بوده و در پی اتخاذ سیاستی مستقل در امور داخلی و خارجی بود. امیر در دوران صدارت خود تلاش زیادی جهت قطع ایادی عمال وابسته به انگلیس و روسیه نمود. چنانچه در یکی از موارد مستمری پسران سیدمصطفی شوشتری را که از عمال انگلستان بودند، قطع کرد و یا در موردی دیگر با خودسر های میرزا آقاخان نوری مخالفت نمود.

میرزا آقاخان نوری، فردی بود که سوابق الفت او با مادر شاه و روابط حسنه او با سفارت انگلیس، بر همه روشن بود و به همین اتهامات نیز به کاشان تبعید شده بود. وی با توطئه سفارت انگلیس، بدون کسب اجازه از مقامات مربوطه، به پایتخت مراجعه کرده و برای ارعاب مخالفین یکراست به سفارت انگلیس رفته بود. در این شرایط امیرکبیر برای زهر چشم گرفتن از مخالفین و کسانی که با حمایت کشورهای خارجی درصدد احراز مقام یا برهم زدن نظم کشور بودند، فرمانی از شاه خطاب به میرزا آقاخان نوری گرفت، که فوراً به تبعیدگاه خود بازگردد. گرچه در نهایت نوری به کمک سفارت انگلیس و روس، به تبعیدگاه خود نرفت و امیر به دلیل آنکه غیر از امارت نظام سمت دیگری نداشت، نتوانست مقاومت بیشتری در برابر دول خارجی نماید، اما بارها به مخالفت با مداخلات آنها برخاسته و در برابر آنان مقاومت نمود.8

به عبارتی می توان گفت، بخشی از تلاشها و اقدامات سیاسی امیر معطوف به محدود ساختن قدرت و نفوذ کشورهای خارجی بود، در واقع اقدامات او «که به ضرر منافع شخصی رقبایش و دول خارجی بود دشمنان او را برانگیخت تا او را از صدارت برانداختند و فرمان قتل او را به هر ترتیبی که بود از شاه بگیرند.»9 البته برخی نیز معتقدند ناصرالدین شاه نیز از موضوع قدرت یافتن امیرکبیر بیمناک بوده و به او مظنون گشته بود، با این حال نقش اساسی در تحریک شاه نسبت به امیر را دول خارجی و کسانی که از اقدامات امیر متضرر شده بودند، ایفا کرده و باعث شدندتا فرمان قتل وی توسط پادشاه صادر گردد.
منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران


ا

ین 

یکی از برنامه های اصلاحی امیرکبیر در آغاز صدارتش در سال 1227 خورشیدی اجرای طرح واکسن زدن و آبله کوبی عمومی بود که امیر دستور داده بود آبله کوبی به خصوص در مورد اطفال و نوجوانان ایرانی اعمال شود .
اما چند روزی پس از اجرای این طرح به امیرکبیر خبرداده شد که مردم از زدن واکسن آبله امتناع می کنند زیرا چند تن از دعانویس ها و آخوندها شایعه کرده اند که واکسن زدن باعث راه یافتن جن به خون انسان می شود .
در همین زمان به امیر خبر رسید که 5 نفر از مردم شهر به علت ابتلا به بیماری آبله جان خود را از دست داده اند و امیرکبیر بی درنگ دستور داد هرکسی که حاضرنشود آبله بکوبد ، باید 5 تومان به صندوق دولت جریمه بدهد .
امیر تصور می کرد با این فرمان همه مردم واکسن آبله می کوبند اما نفوذ حرف های آخوندها و دعانویسها و نادانی مردم بیشتر از آن بود که دستور امیرکبیر را بپذیرند و بعضی از مردم که پول کافی داشتند 5 تومان را پرداختند و از آبله کوبی سرباز زدند و آن عده که قادر به پرداخت پنج تومان نبودند هنگام مراجعه ماموران در آب انبارها پنهان می شدند و یا از شهر بیرون می رفتند .
یکی از این روزها به امیرکبیر اطلاع دادند از همه مردم شهر تهران و روستاهای اطراف فقط 330 نفر آبله کوبیده اند و در همان روز پاره دوزی را که فرزندش از بیماری آبله مرده بود ، نزد امیر آوردند.
امیرکبیر به جسد کودک نگاه کرد و به پدرش گفت : " ما که برای نجات جان بچه هایتان آبله کوب فرستادیم ، چرا مانع از زدن واکسن به کودک خود شدی .؟
پیرمرد پاره دوز با غم و اندوه فراوان پاسخ داد " حضرت امیرکبیر به من گفته بودند که اگر بچه را آبله بکوبیم ، جن زده می شود ."
امیرکبیر با شنیدن این پاسخ ، فریاد زد " وای از جهل و نادانی گذشته از این که فرزندت را از دست داده ای ، باید پنج تومان هم جریمه بدهی ."
پیرمرد با التماس گفت : " باور کنید که هیچ ندارم ."
امیرکبیر دست در جیب خود کرد و 5 تومان به پیرمرد داد و سپس گفت : " حکم برنمی گردد ، این پنج تومان را به صندون دولت به پرداز ."
دقایقی بعد بقالی را نزد امیر آوردند که فرزند این بقال نیز از آبله مرده بود و امیرکبیر این بار نتوانست تحمل کند روی صندلی نشست و با حالی زار شروع به گریستن کرد .
در همین زمان میرزا آقاخان وارد دفتر امیر شد ، وی کمتر دیده بود که امیرکبیر گریه کند ، علت را پرسید امیرگفت : دو کودک از بیماری آبله مرده اند .
میرزا آقاخان با تعجب گفت : " عجب ، من تصور می کردم پسر امیر مرده است که این چنین گریه می کند ."
سپس به امیرکبیر نزدیک شد و گفت : " گریستن آن هم به این گونه برای دو طفل بقال و پاره دوز در شان شما نیست ."
امیرکبیر سرش را بلند کرد و با خشم به میرزا آقاخان نگاه کرد ؛ انچنانکه میرزا آقاخان از ترس برخود لرزید ، آنگاه امیرکبیر اشک هایش را پاک کرد و گفت : " خاموش باش تا زمانی که ما سرپرستی این ملت را بر عهده داریم مسوول مرگشان ما هستیم ."
میرزا آقاخان با ترس و لرز و آهسته گفت : " اما اینان براثر جهل آبله نزدند ."
امیر با صدای بلند گفت : " مسوول جهلشان هم ما هستیم ، اگر ما در هر روستا و کوچه و خیابانی مدرسه بسازیم و کتابخانه ایجاد کنیم دعا نویس ها و رمال ها بساط خود را جمع می کنند . همه ایرانی ها اولاد حقیقی من هستند و من از این می گریم که چرا این مردم باید این قدر جاهل باشند که براثر نکوبیدن آبله بمیرند .


 



گنجینه معارف 

امیرکبیر و پیشبرد فرهنگی و مذهبی ایران

امیرکبیر و پیشبرد فرهنگی و مذهبی ایرانمحمدتقی خان فراهانی معروف به امیرکبیر صدراعظم ایران در سال­های نخستین دوران حکومت ناصرالدین شاه قاجار است. امیرکبیر در دوران کوتاه صدارت خود، خدمات شایانی برای جامعه و فرهنگ و تمدن ایران انجام داد. هدف از نگارش این نوشتار آشنایی با شخصیت امیرکبیر و تحولاتی است که وی برای پیشبرد فرهنگ و مذهب ایران انجام داده است. بر اساس مهم­ترین یافته­های این پژوهش، امیرکبیر افزون بر تأسیس مدرس? معروف دارالفنون، ترجمه و نشر کتاب و انتشار روزنامه، مبارزه­ای جدی با فرقه­های ضالّه­ای که در صدد گمراهی مذهبی جامع? شیعی ایران بودند، داشت.تاریخ انتشار : 1396/10/6بازدید : 235 منبع : پایگاه «دارالفنون» ,

مقدمه

تاریخ پر فراز و نشیب جامع? ایران در طول سالیان دراز حیات خود، حکومت‏های مختلف و گوناگونی را به خود دیده است. حکومت‏هایی که در مواردی موجب ننگ امروز مردم به شمار آمده و از مطالع?  تاریخ آن حکومت‏ها چیزی جز اندوه و حسرت عاید خواننده نمی‏شود. با وجود این، در همان دوران نیز شخصیت‏های مهمی به چشم می‏آیند که موجب افتخار و مباهات جامع?  ایرانی شده‏اند. «میرزامحمدتقی خان امیرکبیر» یکی از شخصیت‏هایی است که در دوران سیاه حکومت قاجاریه به ویژه دوران سلطنت ناصرالدین شاه قاجار همچون آفتابی تابناک تابیده و موجب پیشبرد فرهنگی و مذهبی جامع?  ایرانی شده است. مطالع?  زندگانی و عملکرد شخصیت‏هایی همچون امیرکبیر افزون بر آنکه انسان را با تاریخ ایران در آن بره?  زمانی آشنا می‎‏سازد، حسّ قدرشناسی نسبت به مفاخر این سرزمین را نیز افزایش می‏دهد.

 1. گذری بر زندگی نامه امیرکبیر

نام اصلی امیرکبیر «محمدتقی» و زادگاهش قریه «هزاوه» واقع در دو فرسخی شمال غربی شهرستان اراک است. «هزاوه» از محله­های فراهان عراق محسوب می‏شود، فراهان زادگاه خانواده بزرگ قائم مقام ها است. تاریخ ولادت او در دسترس مورخین نمی باشد و تنها با استناد به شواهد و قرائن می شود حدس زد که او احتمالا حدود سال 1222ه. ق/1807 م متولد شده است.پدرش کربلائی محمدقربان نام داشت و فرزند طهماسب بیکبود، وی به عنوان آشپز در دربار قائم مقام اول  (مرحوم میرزا عیسی معروف به میرزا بزرگ ) مشغول بود و پس از فوت میرزا بزرگ، به عنوان ناظر آشپزخانه در دربار قائم مقام دوم (پسر قائم مقام اول، میرزا ابوالقاسم قائم مقام) ادامه کار داده و بسیار مورد لطف وی بوده است.

مادرش «فاطمه» یا «فاطمه سلطان» نام داشت، وی دختر استاد شاه محمد بنّا اهل فراهان بوده است. 

سمت‏های محمد قربان در خاندان قائم مقام و سنت کهن نظام اجتماعی ایران موجب شد تا میرزا تقی هم با اطفال خانواده قائم مقام محشور باشد، توضیح آنکه طبقه خواص و اعیان و توانگران در سرپرستی گماشتگان و وابستگان خود نوعی تعهد داشتند و خانه زادان را به چشم فرزندی می نگریستند و اگر آنها را دارای هوش و زیرکی بالا می یافتند، آنها را در کنار فرزندان خود پیش معلم سرخانه به درس خواندن می گماشتند، از این رو فرزند محمدقربان  یعنی میرزا تقی  نیز با آن خاندان محشور بود.

این وضع خاص برای تربیت یک فرد لایق و صاحب جنبه‏های مختلف خیلی مؤثر بود، زیرا او هم از یک خاندان فقیر و طبقه پائین و محروم جامعه بود و هم با خاندانی عالی و مرکزی که سررشته امور مملکت و سیاست و ملت در آنجا متمرکز بود پرورش یافت. در واقع او هم رفاه و آسایش و ناز و نعمت طبقات ممتاز را از نزدیک می بیند و هم درد و رنج های طبقات عامه و زحمتکش را به خوبی لمس می کند.

نقلی است که وی در دوران کودکی مسئولیت بردن ناهار بچه های قائم مقام را داشته است. پس از بردن غذا، همان جا پشت در اتاق به بهانه منتظر ماندن برای بردن ظرف‏های غذا می‏ایستاده و به تدریس استاد ایشان گوش می‏داده و هر چه را که می‏شنیده فرا می‏گرفته است. یک روز وقتی قائم مقام از فرزندانش سؤالاتی درسی می پرسد، هیچ یک نمی توانند به آنها پاسخ دهند، ولی میرزا تقی خان به تمامی سؤالات پاسخ داد، قائم مقام از او پرسید که این‏ها را از کجا آموخته او نیز در جواب، ماجرا را تعریف می‏کند. قائم مقام که به عشق فراوان وی نسبت به فراگیری علم و دانش پی برد، در مقام تربیت او برآمد و به او اجازه داد تا هم‏ردیف دیگر شاگردان در کلاس حاضر شده و کسب دانش و معرفت کند.

نقل است که روزی قائم مقام نگاه به سیمای امیر کرد و به او گفت: «فرزند در آتیه تو مشاغل بزرگی را اشغال خواهی کرد و روزی خواهد رسید که در باریک‏ترین مواقع اگر خائنین و مغرضین مزاحم نشوند، کشتی طوفانی مملکت را از گرداب هلاکت و پریشانی نجات خواهی داد. »

او در دستگاه قائم مقامان، هم پرورش فکری می یافت و هم با زیر و بم حکومت و مشکلات و معضلات کشور آشنا می شد و هم از آنان معرفت، کتابت، انشا و کیاست می آموخت. خدمت به عباس میرزا او را وارد افق های اصلاح طلبی و ترقی خواهی نمود، هر چند امیر در اصلاح طلبی به مراتب از مخدومینش پیشتاز شد.

میرزا تقی خان امیرکبیر، در اثر ذوق فطری که داشت به خوبی تحت نظر معلمان خود مشغول فراگرفتن علوم مختلف گردید، تا این که در سنین جوانی مردی قوی الاراده و خردمند و با تجربه و کاردان بار آمد.

او در دستگاه محمدخان زنگنه که در آن موقع مقام «امیرنظامی» عباس میرزا ولیعهد را در آذربایجان داشت، وارد و مشغول خدمت دولت شد و در سلک مستوفیان محمدخان درآمد. میرزا تقی خان در پیِ حسن تدبیر و نشاط طبیعی و اراده خستگی ناپذیری که در انجام کارها و وظایف از خود نشان داد، موجب افزایش توجه و حسن نظر امیرنظام به خود شد و به قدری رابطه نزدیکی با یکدیگر پیداکردند که در کلیه امور جزئی و کلی کشور مشارکت می نمودند.

در پی همین حسن سلوک و آشنائی کامل او به آداب معاشرت با مأمورین خارجی، دوبار به همراه یک هیئت رسمی به روسیه سفر کرد و هر بار اقامتش در آن کشور چند ماه به طول انجامید. او در این سفرها با اکثر مناطق اروپائی روسیه از نزدیک آشنا شد. همچنین او به مدت چهار سال در رأس هیأت نمایندگی ایران درارزروم در امپراطوری عثمانی (ترکیه) اقامت داشت.

در یک سفر به روسیه بود که عباس میرزا ولیعهد، او را به همراهخسرومیرزا (فرزند عباس میرزا ) در شوال 1244ه. ق برای معذرت خواهی از قتل گریبایدوف به پایتخت روسیه نزد امپراطور «نیکلای اول» مأمور کرد، در آن مسافرت او با امپراطور به زبان روسی صحبت کرد که نشان از تسلط او به زبان روسی بوده است، در آن زمان میرزا تقی خان 22 یا 24 ساله بوده است. البته او پس از بازگشت از مأموریت در اثر لیاقتی که از خود نشان داد به مقاموزارت نظام آذربایجان رسید و ملقب به وزیرنظام شد. 

میرزا تقی خان از زمان نوجوانی در خدمت دربار قاجاریه در تبریز بود. آخرین سمت وی پیشکاری و قائم مقامی ناصرالدین میرزاولیعهد بود. ناصرالدین میرزا ولیعهد 17 ساله بود که خبر مرگ محمد شاه را به او دادند. در نتیجه او باید از تبریز به تهران رفته و بر مسند شاهی نشیند. او فورا به وزیر خود میرزا فضل الله نصیرالملک دستور داد تا مبلغی پول برای پرداخت قرض‏ها که تقریبا 18 هزار تومان بوده و مخارج سفر تهران، تهیه کند و مقدمات سفر را فراهم آورد، اما او از این کار سر باز زد.

ولیعهد که خود را عاجز و ناتوان می دید از میرزا تقی خان فراهانی که در آن زمان وزیر نظام بود در خواست کرد. او نیز مسئولیت این کار را بر عهده گرفتو البته به ولیعهد تذکر داد که او از این به بعد مرکز قدرت کشور است و نباید در مقابل مسائل بزرگ یا کوچک، اظهار عجز و ناتوانی کند و به او قول داد که اگر او به نصایح و راهنمائی های او توجه کند، تمام مشکلاتش را که در راه سلطنت وجود دارد از میان برخواهد داشت. درنتیجه، ولیعهد در سال 1264ه. ق/1848م به تهران آمده و تاج شاهی بر سر نهاد. امیرکبیر نیز مانند گذشته مشاور، معلم و عملا همه کار?  شاه شد. 

هنوز ناصرالدین شاه در مقام پادشاهی کاملا مستقر نشده بود که برای نشان دادن عمق اعتمادش به امیر نظام دستخط زیر را صادر نمود: «امیرکبیر، ما تمام امور ایران را به دست شما سپردیم، و شما را مسئول هر خوب و بدی که اتفاق افتد می دانیم. همین امروز شما را شخص اول ایران کردیم، و به عدالت و حسن رفتار شما با مردم کمال اعتماد و وثوق داریم و بجز شما به هیچ شخص دیگری چنین اعتقادی نداریم و به همین جهت این دستخط را نوشتیم. » این چنین شد که امیرکبیر، صدر اعظم و عملا همه کاره شاه جوان گردید. 

امیرکبیر مردی دیندار بود و مانند هر ایرانی مسلمان از کودکی و از راه تعبد به رعایت احکام شرعی مشغول بوده، به حفظ اصول و احکام و رعایت همه ظواهر مذهب تشیع می پرداخت. نماز و روزه او ترک نمی شد. در مجالس روضه حاضر می شد و هنگامی که فرصت داشت از خواندن دعا و زیارت نامه (بالاخص زیارت عاشورا) نیز غفلت نمی ورزید. گاهی اوقات نماز شب می خواند و از خداوند مدد می جست و ضعیف شدن بنیادهای مذهب راستین را فاجعه و مصیبتی بزرگ می دانست. وی در فرائض دینی به هیچ وجه متعصب و خشک نبود و برخلاف بیشتر رجال متدین آن زمان، روشن بینی و خوش فکری خاصی در اعتقادات دینی خود داشت. او چون می دید که خرافات وارد دین مبین شده و رعایت احکام اسلامی سست گشته است، در راه اعتلای وضع مذهبی کشور گام های بلندی را برداشت که به ذکر آنها پرداخته خواهد شد. امیر معتقد بود که باید با مهربانی و محبت با اقلیت های دینی برخورد شود، تا آنها را از دامان دولت روس و انگلیس رها سازند، ولیکن در برخورد با فرقه بابیه که فرقه ای ضاله بود، با شدت عمل به محو آن اقدام کرد. در نامه هایی که به شاه نوشته است، میزان اعتقاد مذهبی او مشخص می گردد. اکنون به بررسی چند متن از این نامه ها می پردازیم:

«احوال این غلام... ‏خوب است، در بالاخانه به قدر یک ساعت مشغول قیام و قعود هستم».

«امان از ماه رمضان که قوه تحریر و تقریر هر دو را برده است».

«فدَوی دو روز است روزه می گیرد[حالم] نه خوب است نه بد، راهی می رود».

«إن شاءالله شما مشغول عیش و ما نوکرها مشغول تعزیه داری سیدالشهداء می‏شویم. »

«چون در مجلس تعزیه مشغول دعاگوئی وجود مبارک پادشاهی بود، نتوانست از روی دقت جواب عرض نماید. »

دو یا سه روز قبل از عاشورای سال 1286 (چند روز قبل از عزلش) در نامه ای به ناصرالدین شاه می نگارد:

« امیرنظام در خانه خود مشغول زیارت عاشوراست»

این ها و نامه های دیگری با این مضمون از او، نشانگر اعتقاد والای او به مذهبش می باشد، چنانچه اشاره به نماز، روزه و رفتن به روضه سید الشهداء و...‏ کرده است. با وجود این، این مرد بزرگ و نام‏آور پس از سه سال صدارت، از سمت خود عزل، به کاشان تبعید و در نهایت با سعایت بدگویان و دشمنان و عمال خارجی در سال 1268ق در باغ فین کاشان به قتل رسید.

2. امیرکبیر و پیشبرد فرهنگی و مذهبی ایران  

امیرکبیر مردی بزرگ بود و دارای اهدافی عالی، اهدافی که وی براساس مشاهده جامعه ناگوار آن زمان در ذهنش می پروراند، چرا که او هم در دوران تربیت و هم در دوران صدارتش، شاهد بود که:

1 رژیم شکست خورده قاجار عهدنامه ترکمن‏چای را با روس ها امضا می نماید.

2 انگلیسی ها در خراسان و ماوراءالنهر به دنبال دسیسه کاری هستند.

3 بریتانیا برای بهره برداری از پیمان ترکمن‏چای، به عنوان پایه روابط خارجی تلاش می کند.

4 ایران چنان به استعمار وابسته گشته و ضعیف شده است که بدون حمایت آنان، نمی تواند روی پای خود بایستد.

5 استعمارگران چنان به ایران طمع دارند که تنها به دنبال فرصت مناسبی برای رسیدن به مقاصد استعماری خود و تبدیل ایران به مستعمره خودشان می باشند.

6 مردم در حالی زیر سایه شوم استبداد استعماری جان می کنند که دستگاه حاکمه قاجار به این دلخوش کرده که با تسلیم در مقابل استعمار، اهداف پست خود را نجات دهد.

7 امور لشکری به کلی خراب و سازمان داخلی کشور کاملا از هم گسیخته است.

8 خزانه دولت در اثر بی کفایتی و بذل و بخشش های حاج میرزا آقاسی و برابری نکردن هزینه و درآمد به کلی تهی گردیده است.

9 بر اثر حکومت ملوک الطّوایفی، مردم امنیت جانی و مالی ندارند.

10 از مذهب چیزی باقی نمانده بود، چرا که منبرها برجا بود ولی منبری‏ها سخن تخدیرآمیز می گفتند: «با قطره اشکی حتی تبه‏کار می توانست نیمی از بهشت را صاحب شود و با «قمه زنی» ثواب شهادت برد. »

امیر کبیر با مشاهده چنین خسارت‏هایی به اجتماع و مذهب ایران، به دنبال دست­یابی به هدف متعالی خود یعنی پیشبرد ایران در جهات اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و مذهبی بود.

او از همان ابتدا موضع خود را در برابر انگلیس و روسیه تبیین نمود و تصمیم گرفت که هم نسبت به دولت روسیه و هم نسبت به دولت انگلیس با بی طرفی کامل توازن سیاست خارجی خود را حفظ نماید و چون نظر داشتن هر دو کشور را به ایران می دانست، از این رو به هیچ یک از آنان تمایل خصوصی نشان نمی داد تا موجب فعالیت و رقابت دیگری شود.

چنانچه «جستین شیل» وزیر مختار انگلیس در نامه مورخ 15 دسامبر 1849 به پالمرستون وزیر خارجه انگلیس می نویسد: «احساسات امیر کبیر علیه روس هاست ولی این دلیل نمی شود که با ما موافق باشد...‏...‏هدف اصلی اش این است که از نفوذ روس و انگلیس در ایران کاسته و وضع آنان را در انظار مردم تنزل دهد. »

به طور کلی اصلاحات و اقدامات امیرکبیر را باید به دو دسته تقسیم نمود:

دسته اول: اصلاحاتی که او سودای به انجام رساندن آنان را داشت، اما مجال نیافت و دسته دوم: اصلاحاتی که کم و بیش وی توانست در راه به ثمر رساندن آنها گام هایی بردارد. 

1-2. اقدامات فرهنگی امیرکبیر

وابستگی فراوان ایران به کشورهای خارجی در دوران قاجاریه موجب افت و تنزل فرهنگی کشور شده بود. مشاهد?  این وضعیت امیرکبیر را آزرده بود، از این رو تلاش فراوانی در راه تعالی فرهنگی ایرانیان انجام داد که برخی از آنها عبارت­اند از:

1-1-2. تأسیس مدرسه دارالفنون

امیرکبیر در پی دو مسافرتش به روسیه و سفری که به عثمانی داشت با دیدن اوضاع و شرایط آن کشورها و تعمقی که در اصول تعلیم و تربیت ملل اروپائی نمود، لازمه همگام شدن با دنیای جدید را انجام یک سری اصلاحات و اقدامات با اقتباس از سازمان اروپائی دانست، برای وصول به این مقصود لازم بود یا عده ای محصل به اروپا فرستاده شوند یا عده ای از معلمان اروپائی را به ایران دعوت کنند تا به تعلیم جوان های باهوش ایرانی بپردازند.

در واقع این سفرها، روح حساس و اراده سازند?  امیر را تحت تأثیر قرار داده و او را به فکر نجات و ترقی و تکامل کشور انداخت، البته مطالعه آثار و منابع اروپایی، عنصر دیگری در بیداری امیر و پیدایش اندیشه اصلاحات در وی بود.

امیرکبیر بر طبق هدفی که دنبال می نمود، تصمیم به دعوت از عده ای معلمان اروپائی گرفت، زیرا فرستادن محصلین به اروپا در زمان فتحعلی شاه عباس میرزا و محمد شاه رخ داده بود و به نتیجه مطلوبی نرسیده بود.

 چون امیر کبیر، دعوت از معلمان خارجی را در ذهن می پروراند، لازم بود برای تحقق این مطلوب ابتدا مدرسه ای عالی در ایران تأسیس نماید. در نتیجه به ایجاد و تأسیس دارالفنونهمت گمارد. دارالفنونی که در واقع تقلیدی از دارالفنون عثمانی بود. بنای مدرسه در سال 1266 آغاز شد و یکسال تا ساخت کامل آن طول کشید.

با نگاهی به برنام?  درس های دارالفنون و نیز نامه هایی که امیرکبیر راجع به رشته تدریس استادان استخدام‏شده نوشته است، روشن می گردد که این مدرسه در درجه اول به دانش و فن جدید و سپس به علوم نظامی توجه داشته است.

رشته‏های اصلی تعلیمات دارالفنون عبارت بودند از: پیاده نظام و فرماندهی، توپخانه، سواره نظام، مهندسی، ریاضیات، نقشه‏کشی، معدن شناسی، فیزیک و کیمیای فرنگی و داروسازی، طب و تشریح و جراحی، تاریخ و جغرافیا و زبان های خارجی.  به طور کلی می توان انگیزه های مهم امیر کبیر در جهت تأسیس دارالفنون را سامان بخشیدن به ارتش و نظام و تربیت و تعلیم افراد برای دستگاه حاکمه دانست.

ناصرالدین شاه با نظر امیرکبیر برای تأسیس این مدرسه موافقت نکرد، زیرا او گمان می کرد که با تأسیس این مدرسه، نفوذ روحانیون خشک‏مذهب بیشتر شده و به بهانه کهنه‏پرستی محصلان و معلمان آنجا را تکفیر کرده و نگذارند که چنین مدرسه ای ایجاد شود، درنتیجه او ترجیح می داد تا محصلان به اروپا فرستاده شوند؛ اما امیر با استدلالاتی که برای شاه جوان آورد، او را قانع ساخت و از اقدامات منفی از جانب روحانیون به شاه اطمینان خاطر داد. بر اساس بعضی از نامه هایی که توسط امیرکبیر نگاشته شده اند، به نظر می رسد که امیر تصمیم داشته تا این مدرسه را «مدرسه نظامیه» نام‏گذاری کند. 

مدرس?  دارالفنون بر جامع?  ایران تأثیرات مثبتی داشت که برخی از آنها عبارت­ بودند از:

الف- گرچه تعلیمات دارالفنون مقدماتی بود، چون در محیط نیمه خلأ فکری آن زمان انعکاس یافت، ارزش آن از لحاظ کیفیت به مراتب مهم تر از کمّیت آن است.

ب-  از نخستین سال گشایش دارالفنون، معلمان به نگارش کتابهای تازه‏ای پرداختند که با همکاریِ مترجمان و شاگردان به طبع رسید و بر اثر آن دانش غربی میان طبقه وسیعتری از اجتماع شناخته شد. از این جهت دارالفنون به سوی جهان «معرفت نو» دریچه ای  باز کرد.

ج-  با گذشت زمان، از فارغ التحصیلان آن مدرسه صنف تازه ای به وجود آمد که بیش تر از فرزندان دیوانیان، لشکریان، درباریان و بعضی از شاهزادگان بودند. این طبقه به روشنفکری گراییدند و از میان آنان، افرادی نوجو و ترقی خواه برخاستند که در تحول فکری دو نسل بعد اثر گذاشتند.

البته بعضی از مورخان اروپایی، در طی بررسی تأسیس دارالفنون، آن را ناشی از زحمات ناصرالدین شاه دانسته و اصلا نامی از امیرکبیر نبرده اند و نگاشته اند: «ناصرالدین شاه در آغاز سلطنت خویش مدرسه ای به نام دارالفنون تأسیس کرد. » و این بسیار مورد نکوهش است که زحمات چنین مردی به نام کس دیگری تمام شود.

2-1-2. ترجمه و نشر کتاب

امیرکبیر در پی مشاهده پیشرفت های غربیان در زمینه های اقتصادی و صنعتی، تمام تلاش خود را بر سر ترجمه کتاب‏های آنها نهاد تا کسانی که جویای علم هستند، به راحتی بتوانند به آن‏ها دست یابند.

البته کار چاپ و ترجمه کتاب از زمان عباس میرزا و وزارت میرزا بزرگ قائم مقام در ایران شروع شده بود و می توان گفت که در زمان امیرکبیر بر اثر دو عامل جدید رونق بیشتری پیدا کرد: یکی، دستگاه مترجمان دولتی و دیگری، تأسیس دارالفنون. چرا که در مدرسه دارالفنون از معلمان خارجی استفاده می شد که ترجمه کتاب‏های آنان ضرورت داشت و از طرف دیگر حضور هیأت مترجمانی که امیرکبیر تشکیل داد، موجب شده بود تا باب ترجمه گسترش زائدالوصفی بیابد. چنانچه امیر عده‏ای را موظف به ترجمه روزنامه‏هایی از کشورهای فرانسه، انگلیس، روسیه، اتریش، عثمانی و هندوستان می کرد تا در ضمن آن‏ها با علوم و فنون جدید آشنا شده و آنها را فراگیرد.

امیرکبیر تا آنجا که امکان داشت در طبع و نشر کتب و رسالات مفید علمی و بهداشتی کوشید. از آن جمله: نقشه پنج قار?  جهان و یک نقشه جهان نما و دو جلد تاریخ ناپلئون و کتاب نظام ناصری تألیف بهرام میرزا قاجار و رسااتی درباره لزوم تلقیح ضد آبله و...‏ به تشویق و همت امیرکبیر چاپ و منتشر گردید.

3-1-2. انتشار روزنامه

نخستین مجله در ایران در اوایل سلطنت محمدشاه انتشار یافت که به وسیل?  میرزا صالح شیرازی اداره می شد و ماهیانه چاپ می شد، البته آن مجله نام مخصوصی نداشت. به دستور امیرکبیر روزنامه «وقایع اتفاقیه» منتشر گردید، زیرا روزنامه باعث انتشار آثار دولتی شده و برای عموم مردم فایده داشت. نخستین شماره آن روز جمعه 5 ربیع الثانی 1267در تهران انتشار یافت. این روزنامه هفتگی چاپ می شد و مدیر آن میرزا جبّار تذکره چی والد سعدالدوله بود.

مطالب روزنامه وقایع اتفاقیه، علاوه بر اخبارداخلی و کشورهای خارجی، عبارت بود از مقالات مفید و سودمند درباره رژیم، کشورها، مجالس مقننه، اوضاع اجتماعی کشورهای آسیایی، سیاست دولت‏های اروپایی و مقالات علمی راجع به هیأت، زمین شناسی، تاریخ و جغرافیا و اختراعات صنعتی، احداث راه آهن و کارخانجات نساجی و شیشه سازی و استخراج معادن طلای آمریکا که از مندرجات روزنامه های خارجی ترجمه می شد.

اهداف امیرکبیر از انتشار این روزنامه را می توان: اطلاع یافتن دولت از اوضاع جهان و پرورش عقلانی مردم و آشنا کردن آنها به دانش جدید و احوال دیگر کشورها دانست. در کتاب تاریخ جراید و مجلات ایران آمده است: «روزنامه وقایع اتفاقیه به مدیری میرزا جبار تذکره چی والد سعد الدوله و مباشرت و مترجمی برجیس صاحب و به همت و تشویق میرزاتقی خان امیرکبیر در تهران در سال 1267ه. ق تأسیس و منتشر شد. »

این موارد از جمله موارد مهم اقدامات فرهنگی امیرکبیر بودند که نیازمند به توضیح بودند ولیکن از دیگر اقدامات ایشان می توان به موارد زیر اشاره کرد:

الف- نسخ تملق گویی و القاب و عناوین ناپسنده اهل دولت و مدیحه سرایی شاعران؛

ب- از بین بردن هرزگی و لوطی بازی و قداره کشی و عربده کشیدن مستانه در کوی و برزن؛

ج- مقرر کردن امتحان برای حرفه پزشکی؛

د- توجه ویژه به مرمّت بناهای تاریخی.